Arshezaman


گنه بسیار کرده است این دلم

گنه بسیار کرده است این دلم

گنهکـارم که خدایم کرده ولـم 

چـه گویـم در جـواب این دلـم

که بین زمین و آسمان دو دلم

من رهـا گشته ی این دلم طبیب

تـو گـوی من ِ خود سر به کجا برم

سـرافکندگی من از شرمنـدگیست

در محضـر خــالق چه گویـم خجلـم

خجـــالـت میشکـم از رنـگ ِ رویـــم

از اعمالـــم نپـــرس من چه گویــم

عفـــوم کـن مـرا ای خالـــق مـــن 

نصیـب کن آنچــه هسـت لایـق من 

 

ماه ، ماه اوست و آغوش ِ مهربانش را گشوده است برای بخشش گناهان و ثواب بی کران 

ماه ِ نیایشهای عاشقانه مبارکباد .

نويسنده: جواد رضا زاده | تاريخ: چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:ماه رمضان, الهی العفو , | موضوع: <-PostCategory-> |

ياضامن آهو

افتخار ميكنم كه درملك رضايم

عشقم اين است مجاورشاه فقرايم

اگر دردي كشم  از سوز سينه 

سرآسيمه به نزد آقايم بيايم

او درمان كند درد دلم را

رضاه شاه است من اوراگدايم                                  

آقارحمي بكن برحال زارم

من غلام خانه موسي الرضايم  

يقين دارم كه افتخاراين است 

مشهد قطه اي ازبهشت برين است 

آقام الماس هستو هم نگين است

اوابوالحسن سلطان دين است 

نوش دارويي براي من مسكين است   

آقام عشق است وروح است ودين است

اسلام عليك ياعلي ابن موسي الرضا(ع)                          

نويسنده: جواد رضا زاده | تاريخ: پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

زمانه

 ای زمانه چقدر بیرحمی

از راز این خلقت خدا چه میفهمی

چقدر چرخ زمان می گردانی

تو از دل این مردمان چه میدانی

آنقدر می کوبیش بر زمین قهقه زنان

چقدر تند چرخ این فلک را می چرخانی

نگاهی کن به گذشته چه ها کرده ای

چه گرد و غباری به پا کرده ای 

بس کن دگر فلک طاقت نداریم

زیر بار ِ مشکلات ، ما کم میاریم

به فریادمان رس ای خالق ِ هستی

ای تویی که در عرش نشستی

خسته شدیم از دست ِ زمانه

که میزند ناگهان بر تن ِ ما تازیانه 

 

نويسنده: جواد رضا زاده | تاريخ: چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

شکوائیه

 

 امشب غم بسیار دارد این دلم 

 

گویند دل بیمار دارد این دلم

 

طبیب را گویید درد من چاره کند

 

طبیب را گویید فکر من بیچاره کند 

 

من که درد خود ندانم چه رسد درمان را

 

جگرم می سوزد درآورده ز دهانم جان را

 

آتش گرفتم من از این رسوائی

 

آه خدای من اینجایی تو کجایی

 

جانم به لب آمد بار الها

 

به طرب آمد بار الها

 

ناگهان به حرف آمد چه خواهی

 

خسته نشدی از این همه شکوایی

 

بس است دیگر چه نالانی تو در شعر

 

چه می دانی چه می خواهی تو از شعر

 

توکل کن به من همین جایم 

 

همان جایم همه جایم چه گویی

 

چه می خواهی چه نویسی چه جویی

 

گرچه اگر صبر کنی پیر و ایوب شوی

 

همچون آرام شوی بنده ی یعقوب شوی

 

نويسنده: جواد رضا زاده | تاريخ: چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |